علی‌اصغر مصلح

آب، مسئله اول ایران

۱٫ اگر اعلام شود که آب رو به پایان است و باید برای تأمین آن کاری کرد، انتظار می رود که گوشها تیز شود و هر کس به گونه ای به خطر بیندیشد و کاری کند. اگر اعلام شد که وضع آب “به مرحله بحران رسیده است و باید کاری کرد” و قومِ در خطر، واکنشی متناسب با خطر و بحران از خود نشان ندهد، این پدیده نشانه بحران در رفتار و فرهنگ است. اگر مردمی به بحرانِ در وضعِ آب آگاه شدند و رفتارِ درخوری از خود نشان ندادند، این نشانه آشفتگی و پریشانی خردِ جمعی است.
۲٫ برخی از دانایان قوم در حوزههای مختلف مشغول پژوهش و تفکرند، ولی به فکرِ ربط و پیوند دانائی خود با زندگی روزمره ای که همه چیز بدان بازمی گردد، نیستند. به دقیقترین مسائل علمی و اجتماعی و اقتصادی و اعتقادی می پردازند، ولی از اطراف خود غافلند. این پدیده، در تاریخ فلسفه، خندۀ زن تراکیایی را به یاد می آورد. او از تالس که به آسمان می نگریست و درصددِ کشف راز آسمان بود و در چاهی که پیش پایش بود افتاد، خندید. حکایت “آب” در ایران معاصر، حکایتی از این سنخ شده است. گاهی وفور اطلاعات و دانش، خردِ سادۀ طبیعی را کور می کند.
۳٫ آب، تنها یک مادۀ حیاتی برای نوشیدن و حفظ پاکیزگی نیست. انسان بیش از هر چیز با آب نسبت دارد و همین نسبت، و تلقیی که از آن پیدا می کند، بخشهایی از فرهنگ و هویت او را میسازد. نقش آب در فرهنگ اقوامی که در سرزمینهای خشک زیسته اند، ژرفتر است. ایران یکی از این فرهنگهاست. نقش آب در تمامی بخشها و زوایای فرهنگ ایرانی دیده می شود. “آب اولین واژه معنادار در زبان ایرانیان” است و در صدر تاریخِ ایران، شهریار هخامنشی از اهورامزدا میخواهد که ایران را از خشکسالی حفظ کند. دغدغه دائمی ایرانیان برای حفظ آب و ترس از خشکسالی و در عین حال ترسیم زیباترین تصاویر و حتی بهشت زمینی و آسمانی با حضور آب، نشانۀ وابستگیِ فرهنگ ایرانی به آب است. نیاز به رفتارِ نرم با طبیعت و ساختن با اقلیم خشک ایران، پایه مهمترین عناصر فرهنگ ایرانی بوده است. به همین جهت مردم ایران در طول تاریخ قومی سازگار، قناعتپیشه، شکیبا، سختکوش بوده اند.
۴٫ با شروع مدرنیزاسیون در ایران و تغییر شیوه زندگی، هر چه گذشت از آنچه داشتیم دور شدیم و بنیانهای جدید و استواری نگذاشتیم. رفتار امروز ایرانیان در مقابل بحران آب، حکایتِ قومی دچار پریشانی فرهنگی است. برای بازگشتِ به وضع تعادل و رفتارِ در جهت سامان، باید قوا و نیروهای خود را به سوی ضرورتها و در جهت رفع بحرانهای اصلی تنظیم کنیم. بازگشت به عقلِ طبیعی که “چاه” را از “کشف راز آسمان” تشخیص می دهد، می تواند به موضوع اول ما تبدیل شود. مناسب است که در اینجا تجربه ای را که شبیه خنده زن تراکیایی است نقل کنم. چندی پیش استادی ژاپنی که فیلسوف سرشناسی است به ایران آمده بود. وی چهار سخنرانی در تهران داشت. موضوع سخنرانیها مرتبط با فلسفه و هنر و تفکر بود. این استاد پس از سخنرانیها، سفری به اصفهان داشت. بعد از بازگشت به تهران، برای خداحافظی جلسهای تشکیل شد. این استاد پس از سفر دگرگون شده بود. وی شگفتزده بود که شما چنین اقلیمی دارید و زایندهرودتان از کجا به اینجا رسیده و غافل از این معضلات، به موضوعاتی مانند آنچه وی در سخنرانیها گفته بود، می پردازید. سخنِ استاد ژاپنی درست مانند خنده زن تراکیایی بود که متفکرانی را میدید که چاهِ پیشِ پایشان را نمیبینند و در صدد گشودن رازهای ظریف هنری و نظری هستند. آیا دانشگاهها و پژوهشگاهها و صدها مؤسسۀ پژوهشی و علمی و دینی و فرهنگی، به مسائلی ضروریتر از آب و اقلیمِ رو به نابودی ایران مشغولند؟ ایران در حال تبدیل شدن به بیابانی خشک و غیرقابلسکونت است. به گفتۀ بالاترین مسئولانِ محیط زیست، بحران آب در حال سرایت به خاک و هواست. چرا چاههای هولناک پیش پایمان را نمی بینیم!
۵٫ ما با دو گونه بحران روبرو هستیم. بحران اول، بحرانِ آب و محیط زیست است. اما بحران دوم و مهمتر، بی تفاوتی نسبت به بحران است. این بحرانِ مهمتر، اسباب و علل مختلف دارد. برشمردن آنها دشوار است و دانشمندان ما در بارۀ آن اختلاف نظر دارند. اما اختلافنظر طبیعی است. مسئله عاجل ما اختلاف نظر نیست؛ بیعملی و بیتفاوتی و لختی است. مردمی که امروز ساعتها به صفحات مانیتورها خیره میشوند و اطلاعاتی که اغلب هیچ نسبتی با سرزمین و مسائل اصلی زندگیشان ندارد ردّ و بدل میکنند، فرزندان مردمانی هستند که قرنها به اقتضاء فرهنگِ برخاسته از این اقلیم خشک، به عنوان کشاورز و دامدار و پیشهور و تاجر سرشان به سوی آسمان و زمین این اقلیم دوخته بوده است. امروز در ایران مردمانی زندگی می کنند که نه به آسمان می نگرند و نه زمین را می بینند.
۶٫ شاید وظیفه کسانی که چاههای پیشِرو را دیده اند، دعوت به بازگشتِ به رفتار طبیعی برای تشخیص خطرات باشد. باید به این فکر کنیم که با چگونه رویدادی وضع تعلیق و پریشانی کنونی میتواند به سوی بهبود رود. متفکران، پژوهشگران، اهل سیاست، هنرمندان و همه کسانی که صدایی بلندتر دارند و سخنشان بیشتر شنیده می شود، می توانند در جهت دعوت به حل بحران نقش ایفا کنند. در میان بحرانهایی که بدان اشاره میشود، بحرانِ آب می تواند در کانون قرار گیرد. می توان حلِّ بحران آب را به مهمترین نشانۀ بهبود تبدیل کرد. میتوان بحران آب را به مهمترین آزمون برای خرد جمعی ایرانیان تبدیل کرد. بحران آب، فقط یک! بحران نیست. بحرانِ آب، بحران فرهنگ است؛ بحرانِ در دانائی، ارزشها و سیاست است. می توان کوشش برای رفع بحران آب را به کوشش برای ترمیم فرهنگ تبدیل کرد؛ به کوشش برای اصلاح رفتار مردم با طبیعت تبدیل کرد. به تلطیف مناسبات انسانی و مقابله با خشونت تبدیل کرد. با توجه به ربط این بحران با تک تکِ مردم، می توان کوشش برای حل این بحران را به کوشش برای تقویت مشارکت و همگرایی اجتماعی تبدیل کرد. لازمه قرار گرفتن در این مسیر، آن است که ابتدا بپذیریم که “آب مسئلۀ اول ایران است.”

علی اصغر مصلح
روزنامه اطلاعات، یکشنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۶