علی‌اصغر مصلح

نشست بیم‌ها و امید‌ها در روز جهانی فلسفه (۲)

دکتر شهین اعوانی: تنها راه نجات اخلاق، دین است/بی اخلاقی؛ مسئله جهان امروز

دکتر شهین اعوانی عضو هیئت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، در نشست روز جهانی فلسفه با عنوان «بیم ها و امیدها» که در دانشکده ادبیات و زبان های خارجی دانشگاه علامه برگزار شد، با طرح این سئوال که از چه چیزی می ترسم و به چه چیز امید دارم، سخن خود را آغاز کرد و گفت: این مطلبی است که کانت مطرح می کند. طرح سوال های اساسی آن در غالب چه می توانم بدانم، چه باید بکنم و به چه چیز می توانم امیدوار باشم. من با توجه به بُعد اخلاقی کانت، مسئله را با وضع روزگار خودمان پیوند می دهم.

از چیزی که می هراسم

وی افزود: ما در دوره ای زندگی می کنیم که عدالت بیش از هر چیز اهمیت دارد و از فقدان آن رنج می بریم. در روزگار ما برای فرد اهمیتی ندارد که در جایی از جهان هزاران نفر زندانی شوند، شکنجه شوند یا کشته شوند، این احوال روزگار ما است. آیا با این همه کشته شدگان که هر روزه شاهد آن هستیم چرا بازخورد ما در سطح جهان یکسان نیست. انسان در اینجا ساکت می ماند شاید آرزو می کرد که اینگونه خبرها کاش به گوشش نمی خورد. نمی گوید کاش در جهان اتفاق نمی افتاد و لحظه ای آرامش ذهنی اش را مختل نمی کرد. مسلمان در قالب داعش و اسلام افراطی، دیگر مسلمانان را که به مسلمانی قبول ندارد و با تصلب دینی و نیت محوری حتی به قصد قربت الی الله مسلمانان دیگر را سر می برند. این امرو برای ما به خبرهایی تبدیل شده ان که دائما در رسانه های جمعی می شنویم. از دست رفتن جان انسان ها به عددهایی تبدیل شده است که شمارشان همانهایی است که دائم کم و زیاد می شود بی آنکه بخواهیم به اصل موضوع بیاندیشیم.

 

وی گفت: شما آزاد هستید در روزهای جمعه محل گردش خود را انتخاب کنید. شاید برای اکثر انسانها که در عصر ما زندگی می کنند اگر میلون های انسان رد جاهای دیگر دنیا از گرسنگیر رنج باشند یا جان دهند یا در آتش جنگ بسوزند.  چندان اهمیتی نداشته باشد بلکه مهم این است که ما در امنیت هستیم. همه ما به زندگی روزمره عادت کرده ایم.

 

اعوانی تصریح کرد: به یاد می آوریم که کانت در پاسخ به پرسش روشنگری چیست، می گوید روشنگری آن است که روشنگری و استقلال خودمان را بشناسیم و تصدیق کنیم شناختی که بهع داشتن شجاعت اندیشیدن برای خویش منوط است و چنین چیزی تنها مستلزم عملی ارادی است. یعنی این خود آئینی و خود استقلالی ملاک کانت شد اما موفق نشد که به اخلاق کشیده بشود. به طوریکه ما الان داریم نگاه می کنیم این خودآئینی نسخه خوبی برای زمانه ما نیست. بی اخلاقی در جوامع کنونی تحت تاثیر نگاه انتزاعی به عقلانیت عملی، لغزش به داعیه های انتزاعی و دور از واقعیت است و همین خصیصه سبب می شود نقدها و دغدغه های فیلسوفان مختلفی مثل هایدگر، سارتر… که معتقد بودند که به رغم نقاط قوت اخلاقی برآمده از ایده آلیسم استعلایی که در کانت مطرح شد این اخلاق از پدیده های انضمامی و اجتماعی غافل مانده و از لحاظ محتوی کم مایه و از لحاظ ایدئولوژی ساده انگاره و خام اندیشانه است.

 

وی گفت: ما در جهان کنونی بسیاری چیزها را از بشر گرفته ایم و آنها را نقد می کنیم بدون آنکه چیزی جایگزین آن کنیم اما سئوال این است که چه چیزی می توانیم جایگزین آن کنیم. چه چیزی را می توانیم برای همچنین خلایی جایگزین کنیم که مورد توافق جوامع جهانی باشد؟ در غرب برای رهایی معقول از این نقیصه قانون طوری اجرا می شود که مشخص نیست درجوامع غربی اخلاق  بیرونی یا درونی است. چرا که آنجا قانون محور است. آیا این حاکمیت قانون است که سبب اجرای فعل اخلاقی می شود؟ یا اراده خود شهروندان؟ اما در جوامعی مانند جوامع ما که قوانین هم به خوبی اجرای نمی شوند تنها نجات دهنده اخلاق، دین تلقی می شود. در این صورت اگر در دو تعامل دین و سیاست، سیاست غالب بشود درآنجاست که سیاست برمبنای سلطه و تفرقه اندازی و سیاس بازی است و صداقت اخلاقی و اعتقادات دینی را در خود جای نمی دهد. یعنی اخلاق دینی شود و دین با سیاست عجین بشود  اخلاق را می بازیم.

 

وی ادامه داد: برای اینکه دین در کاربرد عملی اش که یکی از بروز و ظهور هایش ص اقت اخلاقی است. خدشه دار می شود. چرا که سیاست قرار نیست با صداقت همراه باشد. اخلاق در قربانگاه سیاست ذبح می شود. در فقدان اخلاق است که کرامت ذاتی انسان تهدید می شود این وضعیت کنونی جهان ما است. جوامع پیشرفته صنعتی تمام هم خود را در تجهیزات تسهیلات می کنند و عامل کشتار شدند. و نسبت به علت کشتار و عملیات انتحاری، دروغ، ریا که مسائل اخلاقی هستند این جوامع بی تفاوتند. گویی در روزگار ما تعریف جامع و مانعی از انسان نیست. مشکل نگاه برسرانسان هاست. در این صورت تعریف جامعی از انسان که کرامت ذاتی او را دربربگیرد وجود ندارد. مشکل این است که انسان طبقه بندی شده است.

به چه چیزی می توانیم امیدوار باشیم

اعوانی در پایان یادآور شد: در چنین وضعیتی  به چه چیزی می توانیم امیدوار باشیم. گویی حتی خدا هم ما را نجات نخواهد داد. انسانیت طبقه بندی شده و نه انسانیت به ما هو حقو در این صورت بیشترین بیمی است که جهان با آن روبرو است. اخلاق به ما یک ماده، به ما یک غایت خرد ناب می دهد، تا آنجا که به انسان مربوط می شود این به معنای به عهده گرفتن تکلیف اخلاقی و ادایوظیفه انسانی است. به پرسشی چه غایاتی تکلیف اند؟ پاسخ می دهیم: تکالیفی که کمال خود شخص و سعادت دیگران در آن باشد. یعنی نگاه ما به انسان و انسانیت یکسان باشد درک معنای وجودی سوال من که به چه چیز می توانم امیدوار باشم برای کسی که آن را می پرسد چندان آسان نیست. ما در زندگی روزانه مان عادت داریم که به طورکلی هرچیزی که به انسانیت و انسان اصیل مربوط باشد نادیده بیانگاریم و یا به ان توجه نکنیم. اما مشخصه انسان اخلاقی عادل همواره این است که نه فریب بدهد و نه عمدا به دیگری آزار برساند. این به این معنی نیست که بگوئیم انسان عادت فریب هم نمی خورد. او اهل توجه و مراقبه است. و این او را نسبت به ظلم حساس می کند. آنچه می توان به آن امیدوار بود خودآگاهی  انسان نسبت به خود و انسان هم نوع خود در عصر خودش است.

منبع: خبرگزاری مهر

دکتر بیژن عبدالکریمی: نهیلیسم در این روزگار عمیق تراز گذشته شده است/به خطرافتادن فرهنگ

دکتر بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاه آزاد، گفت: در یک چشم انداز جهانی و یک نگاه کلی معتقدم بشر دو تجربه بنیادین را پشت سر گذاشته است؛ تجربه بنیادین اول را می توانیم عالم سنت بگوئیم بود که روشنایی های عظیمی برای بشر ظهور کرد. روشنایی هایی که به این جهان معنا و عظمت بخشید. و بشر توانست با انها تمدن هایی را بیافریند. اما این روشناسی به تئولوژیسم و پاپیسم در قرون وسطی منجر شد که نتیجه آن رنسانس و ظهور مدرنیته و بشر غربی به اومانیسم و ..روشنایی های بسیار دست پیدا کرد. لیکن روشنایی اصیل و راستینی نادیده گرفته شد و همین امر سبب شد که همه روشنای های آن عصر به تاریکی بگراید و  نهیلیسم و بی معنایی متیجه این دومین تجربه  بود.

 

وی افزود: تجربه بنیادین دیگر عصر روشنگری و اتفاقات بعد از آن بود که نیست گرایی تجربه دوم آن در جهان غرب بود. در عصر کنونی همه پایگاه های متافیزیک تئولوژیک از بین رفته است و تکیه قابل اتکایی برای بشر غرب و تبع او همه جهانیان باقی نمانده است. به این چشم انداز شاید برخی از دل نگرانی خودم را چنین بتوانم خلاصه کنم.

 

عبدالکریمی افزود: اما بیم های من در دو قسمت می توان از آنها یاد کرد. بی متافیزیکی شدن جهان وفقدان امنیت انتولوژیک؛ در دوران ما همه نظام های ارزشی، تئولوژیک شده اند و بستر نظام اندیشگی اش از بین رفته است. در توضیح دومین بیم هم اینکه بشر کنونی بی مأوا و بی خانمان شده است. در موج سوم نهیلیسم با پیشرفت تکنولوژی با این موج مواجه هستیم که در هیچ دوره ای شاهد آن نبودیم و ریشه ای تر و بنیادی تر از قبل است. انسان روزگار ما آنچنان اسیر زندگی روزمره شده است که حتی فقدان آزادی را احساس نمی کند به این ترتیب همه جهانیان به قلمرو نوعی بی تفاوتی پا گذاشته اند و نهیلیسم خود را به صورت بی تفاوتی با هر چیزی که اصیل است نمایان می کنند.

 

وی همچنین ادامه داد: در عصر ما خود فرهنگ به خطر افتاده است و ما با خرده فرهنگ ها مواجه نیستیم. در همه جهان، جان فرهنگ به جسم فرهنگ تبدیل شده است. من در اینجا با بودریار کاملا موافقم که بعد از مدرنیسم با موج سوم نهیلیسم مواجهه ایم. نهیلیسم در این روزگار عمیق تر از گذشته شده است. امروز ما حتی فرصت نداریم تا به وجود معنا یا عدم معنا بیاندیشیم. حقیقت این است که امروزه دیگر مسئله نهیلیسم هم مطرح نیست. انسان روزگار ما با هزاران رشته ظریف و نامرئی آنچنان اسیر شرایط زندگی روزمره شده که حتی فقدان آزادی را درک نمی کند. حتی بدتر از آن این وضعیت به نحوی است که گویی خشنوداست و احساس می کند که بشر در هیچ دوره ای با آزادی مواجه نشده است.

 

فرهنگ به معنای تلاش برای گذشتن از خویش در روزگار ما دیده نمی شود و به صورت یک چیز لوکس تبدیل شده است. درروزگار ما جان فرهنگ به جسم تمدن تبدیل شده است. درروزگار ما نه علاقه ای به تفکر وجود دارد و نه مجالی برای آن هست. بهره برداری از مصرف و تکنولوژی جایگزین فرهنگ شده است. در واقع امروز ما با خطر مرگ انسان روبرو هستیم. ما امروز با خطر مرگ انسان روبرویم. در عصر امروز ما با خطری مواجه ایم که نیچه از ان به آخرین انسان یاد کرد. ما با انسانی مواجه ایم که حاضر نیست خودش را به خطر بیاندازد. چرا که اساسا به چیزی باور ندارد.و به تعبیر نیچه اخلاق رمه گان غلبه پیدا کرده است.

 

عبدالکریمی گفت: روزگار ما را می توان روزگار پایان رسیدن یک آغاز و آغاز یک پایان نامید. منظورم این است که روح سنت تاریخی ما در چند دهه اخیر به پایان رسیده است. یعنی ماوا کردن در امر تعیین ناپذیر، اما در طول تاریخ ما به تدریج امر تعین ناپذیر در قالب نظام های تئولوژیک به اموری تعین پذیر تبدیل شده است. و نظام های تئولوژیک تاریخی با صورتی مقدس مابانه لیک خود به معنای دیگری از نیهلیسم هستند که جهان ما را تحت سیطره درآورده اند. نسل های جدید در واکنش به این وضعیت با شور و شق خود را آغازگران راهی جدید می انگارند.

 

وی در ادامه گفت: ما در وضعیتی زندگی می کنیم که تمامی بت های قبیله من در کنار دیگران بتان دیگر جوامع شکسته اند و امروز قبیله من همه توتم هایش را از دست داده است. وزندگی یک قبیله بی هیچ توتمی به ویژه برای توده های تربیت ناشده می تواند بسیار خطرناک و نگران کننده باشد. اما دقیقا همان چیزی که برای بسیار می تواند نگران کننده باشد می تواند نقطه راستین برای امید باشد. من همه جوانان و دانشجویان دیارم را دعوت می کنم که درکنار فروپاشی همه بتان و توتم های قبیله ای به جشن و سرور بپردازند. فروپاشی همه توتم های قبیله ای می تواند نوید بخش ظهور امر نامتعین باشد. این امر نامتعین به نظرم یگانه امید راستینی است که در فراسوی تمام نظام های ایدئولوژیک و تئولوژیک می تواند ماوایی برای انسان باشد . ما در جهان بی معنا زندگی می کنیم اما به یاد داشته باشیم که معنای جهان موجودی از موجودات جهان نیست.

 

عبدالکریمی در پایان افزود: معنای زندگی حادثه ای از خود زندگی نیست. در ذات تفکر حقیقی نامتعین خود را می تواند نشان بدهد. این حقیقت نا متعین یگانه امید راستین بشر می تواند قرار بگیرد. من امیدوارم صاعقه ای از امر نامتعین نسل جوان را در دیار من موردد اصابت قرار بدهد. این صاعقه می تواند جنونی را در جان ها بربیانگیزد که من به این صاعقه امیدوارم. صاعقه امر نامتعین امری است که نه مورد فهم اندیشه های تئولوژیک و ایدئولوژیک قرار می گیرد و نه با متولوژیسم و … دوران جدید می توان به فهم آن نائل آمد. جنون حاصل از امر نامتعین یگانه امری است که می تواند پشتوانه ظهور عقلانیتی قرار بگیرد که افقی را برای رهایی ما از بیم ها و ناامیدهای اجتماعی باز بکند.

منبع: خبرگزاری مهر

 

دکتر علی اصغر مصلح: ایرانیان همیشه از دروغ ترسیده اند/عالم ما عالم واژگونی ارزش هاست

دکتر علی اصغر مصلح استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، سخنان خود را با عنوان بیم ها و امیدهای تاریخی ایرانیان آغاز کرد و گفت: کنش و فرهنگ هر قومی از بیم ها و امیدهایی تشکیل شده است. نکته ای که امروز با آن روبرو هستیم که منشا چالش و خشونت های زیادی شده است بیم ها و امیدهای اقوام مختلف است. بیم ها و امیدهای یک قوم انتزاعی و ذهنی نیستند بلکه در ضمن زندگی یک قوم شکل گرفتندو صورت جمعی پیدا کردندو پایدار شدند و کنش آن قوم راجهت می دهند. برای نزدیک شدن به بیم ها و امیدهای یک قوم باید به آثاری که آن بیم ها و امیدها را جلوه گر می سازد پرداخت و آنها را شناخت.

 

وی با اشاره به بیم ها و امیدهایی که در فرهنگ ایرانی موجود است گفت: کتیبه ای که در تخت جمشید منصوب به داریوش است گویای عمیق ترین بیم ها و امیدهای ایرانیان در طول تاریخ است. در این کتیبه چنین آمده است که: اهورا مزدا ما را از سپاه دشمن، خشکسالی و دروغ بپاید. به نظر می رسد که ما ایرانیان در طول تاریخ متعلق بیم و امیدمان، این سه بوده است. همیشه از دشمنان، خشکسالی و دروغ ترسیده ایم. شاید بتوان تاریخ ایران را از این سه منشا و خاستگاه بیم و امید بررسی کرد.

 

مصلح افزود: به نحوی دو منشا اول به اقلیم ایران بر می گردد. ایران به دلیل قرار گرفتن در این منطقه ویژه همیشه در تهدید دشمن بوده است. مسئله دوم، اقلیم ایران است که در یک منطقه کویری و خشک است و همیشه مهمترین معضل ایرانیان، آب بوده است. مهمترین بیم ایرانیان، بیم خشکسالی بوده است.

 

وی افزود: مسئله سوم دروغ است. ایرانیان شاید به دلیل اینکه آئین شان آئین راستی و درستی بوده و میخواسته اند اهل نیکی و راستی باشند، همیشه از دروغ ترسیده اند. هگل در درسگفتارهایش درباره دین وقتی سیر پیدایش ادیان را می گوید چیزی به ایرانیان نسبت می دهد. می گوید که توجه به تعارض و دوگانگی و به ویژه توجه به دین زرتشت و تاریکی و روشنایی کشف ایرانیان است ایرانیان در سیر تطور آگاهی در نقطه ای هستند که خیر و شر کشف می شود.  دین ایرانیان دین خیر و شر است و ایرانیان همیشه می خواسته اند اهل راستی باشند. شاید یکی از ویژگی های فرهنگی ایرانیان در مقایسه با دیگران همین تقابل اندیشی است.

 

وی در ادامه گفت: نیچه می گوید علت اینکه نام زرتشت را برآنچه که خود گفته ام نهاده ام این بوده که زرتشت کاشف شر بوده است. به نظر می رسد که ما ایرانیان شر را وارد فرهنگ غرب و رومیان کردیم. در تاریخ تفکر این تقابل کار ما ایرانیان است که بر روی آن کم کار شده است و نیاز به کار پژوهشی بیشتری دارد. به نظر می رسد که فهم ما از دشمن و راستی … یک ویژگی به ایرانیان داده است که ما ایرانیان تقابل اندیش باشیم.

 

وی افزود: به نظر می رسد که می توان بسیاری از پاره های فرهنگی ایرانیان را با توجه به این سه خاستگاه بیم و امید مورد تحلیل قرار داد. اما این سه خاستگاه امروزه در چه وضعیتی هستند. به نظر می رسد که ما ایرانیان بعد از دوره طولانی از فترت و تلاطم و تلائم و تلاقی با فرهنگ مدرن دچار پرشیانی شده ایم. اگر این سه خاستگاه در طول تاریخ باعث یک نوع انسجام و یکپارچگی و وحدت فرهنگی ما شده دهه هایی است که ما در این بخش دچار تغییر و دگرگونی شده ایم و این وضع دچار یک نوع پریشانی شده است.  تصور ما از دشمن، خشکسالی و آب دچار تغییر شده است. ملموس تر بگویم؛ همه می گویند که شما در سرزمینی زندگی می کنید که در ۱۰ سال آینده خشک است. هیچ کدام از ما مانند نیاکانمان بیم نداریم، اما نمی دانم به چه امید داریم که به نظر من تنها پاسخش این است که ما پریشان هستیم.

 

مصلح تصریح کرد: اما در مرحله سوم اگر ما بخواهیم همچنان به تقابل خیر و شر بیاندیشیم و خودمان را خیر و دیگران را شر بدانیم شاید این جوابگو نباشد. عالم ما عالم واژگونی ارزش هاست. لذا به نظر می رسد ما ایرانیان به لحاظ خرد جمعی آن خاستگاههای بیم و امیدمان که منشا اندیشه و کنش و رفتار شده است دچار خلا و آشفتگی هستیم. امید آنکه با پیدایش خرد جمعی که معطوف به مسائل بسیار وسیع جهانی و ویژگی های جمعی خودمان هست در راه برطرف کردن این مسائل کامیاب باشیم.

منبع: خبرگزاری مهر

 

دکتر احسان شریعتی: نوسازی دینی در ایران و جهان اسلام به حاشیه رفته است/متفکر نداریم

دکتر احسان شریعتی، با بیان اینکه در راستای سخنان مصلح، مباحث خود را آغاز می‌کند، گفت: اهل فلسفه باید با هم دوست باشند و به قول هایدگر نزاع عاشقانه داشته باشند و روی وجوه مشترک حرف بزنند. همانطور که کانت می‌گوید روشنگری با خوداندیشی آغاز می‌شود. وقتی می‌توانیم بیاندیشیم که به جمله نیچه که می‌گوید کویر می‌روید، تنها به نهیلیسم اکتفا نکنیم. در واقع به ریشه شرقی نهیلیسیم بپردازیم. ما باید کویر اندیشی و نهیلیسیم شرقی را به عنوان موضوع کار برای اندیشیدن داشته باشیم و از همینجاست که فلسفه آغاز می‌شود. از سوی دیگر باید بدانیم که خودمان را نقد کنیم چون در جهان زیستی هستیم که در قرون وسطی است و وارد دوران تجدد نشدیم. این دوران گذار با پایه‌ریزی غلط در سده گذشته در کل پروژه توسعه از مشروطه به بعد ما را به اینجا رسانده است.

 

وی با طرح این سوال که وضعیت سوال فلسفی در زمانه ما چگونه است افزود: غربی‌ها معتقدند پرسش فلسفی از آنهاست پس این سوال پیش می‌آید که فلسفه در شرق و اسلام چگونه بوده و اکنون چه وضعیتی دارد؟ فلسفه در دوران مدرن و ایران کنونی چه وضعی دارد؟

 

وی با اشاره به اینکه فلسفه با حیرت شروع می‌شود افزود: به قول هایدگر آنچه که تاسف برانگیز است این است که چرا پرسش نیست و نمی‌پرسیم؟ در اینجا دکتر علی  شریعتی می‌گوید ترس، طمع و جهل مافیایی دارند و نمی‌گذارند این پرسش‌ها مطرح شود. با این وجود همین که امروز ما اهالی فلسفه می‌توانیم سوال کنیم خود موهبتی است. نیروی آگاه در جامعه ما مسئولیت دارد و ما باید بدانیم که مقام فیلسوف به عنوان دوستدار آگاهی چیست؟

 

این مدرس فلسفه در ادامه گفت: اگر بتوانیم به سه موضوع دشمن، خشکسالی و دورغ به صورت فلسفی بیاندیشیم رو به جلو حرکت کرده ایم. از سوی دیگر وضعیت محلی ما باید با وضعیت جهانی تطابق داده شود به طور مثال در کشور ما انقلاب شده و به عنوان یک مدل برای جهان اسلام محل توجه هستیم. بنابراین وضعیت اندیشه و فلسفه در ایران می‌تواند بسیار مهم باشد. ما اکنون متفکر نداریم و باید روی این موضوع کار کنیم.

 

شریعتی افزود: ما بیم این را داریم که چرا به مسایل اساسی خودمان مانند خشکسالی نمی‌اندیشیم. به طور مثال باید ببینیم دین در این باره چه اندیشه‌ای دارد و در صورت لزوم آن را نقد کنیم، چون نوسازی دینی در جهان اسلام و ایران به حاشیه رفته و باید به آن توجه کرد.  متاسفانه اکنون از محتوای دینی هر روز خالی‌تر می‌شویم و رویکرد صفوی به مساله فرهنگ و تفکر انتقادی تاکنون ادامه داشته است و باید از نظر فلسفی مورد پرسش واقع شود.

 

وی در پایان یادآور شد: فلسفه و حتی فضیلت ایرانی به قول نیچه این است که  راست بگو و تیغت را بلندتر برافراش، اما ما در ایران کمتر راست می‌گوییم و از فضیلت ایرانی خودمان خالی شده ایم. کمتر به مسایل زیستی خودمان راست‌گویانه می‌اندیشیم، گویی از این فضیلت ایرانی تهی شدیم یا حتی پارادوکسی در آن وجود داشته است که چنین شده است. شاید اخلاقی کردن امور و اهریمن پنداری موجب شده که نوعی از اخلاق پدید آید که موانعی را برای ما به وجود آورد. این گونه پرسش کردن شجاعت می‌خواهد هر چند اینکه اندیشیدن چیست نیز خود سوال دیگری است. امیدوارم که در آینده بتوانیم این پرسش هار ا به شکل درست مطرح کنیم.

منبع: خبرگزاری مهر