علی‌اصغر مصلح

زیبای متناقض

سنت عرفان والاترین سنت پدید آمده درفرهنگ ایرانى-اسلامى و وسیع‌ترین عرصه تنفس براى برگزیدگان این فرهنگ بوده است. عرفان ایرانى بهترین نمود جست وجوهاى وسیع و ژرف نمایندگان این فرهنگ در باب آدم و عالم است. در بین نمایندگان پرتعداد این سنت روزبهان بقلى فسایى داراى امتیاز ودرخششى خاص است. در بازخوانى آثار وى با نظر به رهیافت‌هاى اندیشه معاصر که در این مقاله آن را شیوه بازاندیشانه مى نامیم، روزبهان از چند وجه قابل مطالعه و تحقیق است. در بین معاصران، هانرى کربن با پژوهش وسیعى که در آثار عرفان اسلامى-ایرانی داشته، اولین کسى است که به اهمیت رهیافت و منظر روزبهان توجه کرده است. وى از طریق ماسینیون که سال‌ها وقت خود را صرف تحقیق در حلاج کرده بود با روزبهان آشنا مى‌شود. توصیه ماسینیون به کربن براى تصحیح آثار روزبهان از این جهت بود که با تحقیقات بیشتر در روزبهان، آثار و اندیشه‌هاى حلاج نیز در روشنایى بیشترى قرار مى‌گرفت.
به همین جهت وى در مسیر برنامه بزرگ احیاى متون عرفان ایرانى با همکاری دکتر معین آثار اصلى وى را تصحیح و چاپ کرد. وى بخوبى به اهمیت کشف دیدگاه روزبهان واقف بود و به شیفتگى و دلدادگى خود نسبت به وى اقرار مى‌کرد.
کتاب عبهرالعاشقین اثرى شگفت آور است که روزبهان عالم هستى را بر بنیاد مفهوم عشق تفسیرى ژرف و بسیار اثرگذار مى‌کند.بدین ترتیب وى مهمترین شیوه ادراک هستى در فرهنگ ایرانى را غنا مى‌بخشد. کارى که پس از وى در آثار بزرگان عرفان ایرانى مانند مولانا و حافظ تفصیل پیدا مى‌کند. از نظر کربن درخشان‌ترین کار روزبهان شرح شطحیات است و این برجستگى و امتیاز به نحوه تلقى و فهم وى از شطح باز مى‌گردد. فهم روزبهان از شطح،گشوده شدن باب جدیدى در عرفان است. اهمیت این موضوع از آن جهت است که تصور وى ازشطح نسبتى وثیق با برداشت او از نسبت مراتب هستى با یکدیگر دارد. روزبهان با نبوغ ویژه خود توانست تصور جدیدى از شطحیات عارفان ایجاد کند. وى با جمع‌آورى شطحیات عارفان و سپس شرح آنها، توانست در پس عبارات گستاخانه، کفرآمیز و نامفهوم عرفا راهی نو براى درک حقایق هستى نشان دهد. شطح نزد روزبهان مبانى هستى‌شناسى- انسان‌شناسی خاص خود دارد. دریافت روزبهان از شطح، گونه‌اى پاسخ به بزرگترین پرسش پیشاروى انسان در همه زمانهاست. زندگى آدمى پیچیده در تناقضات است. انسان در درون خویش و در نسبتبا دیگران همواره درگیر تناقضات است. این تناقضات محرک اساسى زندگى انسان در نظر و عمل است. حیات آدمى تنها با همین تناقضات است که پا مى‌گیرد. روزبهان گویى بزرگترین تعارض حیات را تعارض میان دو قلمرو قدم و حدوث، میان وجه بیکرانه آدمى و وجه کرانمند آدمى مى‌بیند. تعارض موجود در متن هستى نمود و ظهورى در زبان دارد. گویى به زبان اندیشه معاصر، روزبهان به درکى ژرف از نسبت میان هستى و زبان رسیده است. براساس همین نحوه فهم روزبهان از شطح است که کربن، علیرغم معادل‌هاى مختلفى که تاکنون براى شطح در زبان‌هاى اروپایى اختیار شده، اصطلاح «پارادوکس» را با همان بار معنایى زبان یونانى برمى‌گزیند.
روزبهان در مقدمه کتاب شرح شطحیات تصویرى شگفت از نظام هستى، از اندیشه‌سوزترین سرحدات نیستى و چگونگى پیدایش اولین نمایشگرى‌هاى ذات بى آزال و آباد حق تا صورت‌هاى متعین و انضمامى آن ترسیم مى‌کند. با شطح، اسرار لاهوت در مرتبه ناسوت بروز مى‌کند. روزبهان شطح را درست بر اصیل‌ترین بستر هستى مى‌بیند. بسترى که نتیجه سیر آدمى بر متن هستى است. شطح عبارتى است که با سیر آدمى دراصیل‌ترین مراتب هستى به زبان آمده و مقارن با احوالى است که خود آن احوال نتیجه همدمى با حق است. در واقع‌بنیان شطح تلاقى روح آدمى با عوالم بیکرانه و قدیم است. عوالمى که با زبان متعارف غیر قابل بیان است. با همین تلقى است که عنوان شطح بسیارگسترده مى‌شود. روزبهان به تفسیر عمیق‌ترى از شطح مى‌پردازد. بر این اساس شطح نمود سه سطح از واقعیت است. هستى، حال آدمى و زبان. روزبهان با همین التفات براى شطح مقام و امتیاز دیگرى قائل مى‌شود و دامنه مدلول شطح را به عرصه‌اى وسیع‌تر واساسى‌تر از آنچه تا آن زمان تلقى مى‌شد گسترش مى‌دهد.
اگر براى احتراز ازتشابه از سخن گفتن در باره صفات خداوند اجتناب کنیم، خدا را تبدیل به یک مضمون انتزاعى کرده و از افراط به تفریط رفته و در دام تعطیل افتاده‌ایم و این خود نوعى بى‌ایمانى است که خشکى استدلال آن گاه پشت بهانه‌هاى متشرعانه پنهان مى‌شود. اصل این نوع بى‌ایمانى در وجود واقعیتى است نهفته در پشت رویه‌ها یا باطنى نهفته در پشت ظاهر. به عبارت دیگر ریشه بى‌ایمانى، رد مضمون تأویل است. «شطح پدیده اى دو سویه است. برخاسته از عالم قدیم و فرود آمده در عالم حادث است. به بیان دیگر قدیم با شطح در حادث فرود مى آید.» خلاصه آنکه هر بار وجود قدیم از طریق پدیده اى حادث سخن مى گوید سخن او شطح است. باید توجه کرد که جوهره شطح غریب وتناقض آمیز بودن آن است. شطح عارفان و متشابهات قرآن و حدیث وجهى مشترک پیدا مى‌کند. این وجه مشترک اطلاق عنوان شطح بر هر دو سنخ سخن را موجه مى کند. بر مبناى نظریه معرفت روزبهان، عرفان در بطن نبوت قرار مى گیرد.
در کتاب شرح شطحیات روزبهان، شطحیات بسیارى از عرفا ابتدا نقل و سپس شرح شده است. شطحیات بیش از همه مربوط به بایزید بسطامى و سپس حلاج است.کربن که همچون زائرى از غرب سراغ سرزمین هاى ناشناخته و فراموش شده را در سرزمین معنوى ایران مى گیرد، در حالى عطشناک به میراث عرفان ایرانى روى مى آورد که پریشان از نهیلیسم و اومانیسم غربى، متفکرانى مانند نیچه و هایدگر را پشت سر دارد و سراغ حکمت هایى زنده و پویا را مى گیرد. اعتقاد به حیات این حکمت و بخصوص اعتقاد به زنده بودن امام نزد شیعیان بیش از همه وى را به وجد آورده است. از همین منظر است که بخشى از عطشناکى اش با روزبهان سیراب مى شود. وى پس از پیوند دادن روزبهان به گوهر آموزه هاى شیعى بخش دیگرى از فقدان هاى اندیشه و عالم مدرن را ترمیم یافته تلقى مى کند. به همین جهت روزبهان را با سباستیان فرانک مقایسه مى کند و کشف بزرگ خود را چنین اظهار مى کند: «مطالعه روزبهان استاد تأویل عرفانى شطحیات قرآن و حدیث و صوفیه مقایسه او با سباستیان فرانک استاد تأویل عرفانى کتاب مقدس است که شطحیات خود را در برابر عقاید جزمى و یک بعدى جامعه اش برافراشته پرده از یک سرزمین ناشناخته معنوى برمى گیرد، سرزمینى که وراى زمان و مکان شکل گرفته است. باشد که سعادت سفر به این سرزمین نصیبمان شود. «کربن علیرغم همه شیفتگى اش نسبت به صوفیان ایرانى و عالم شرق، تا پایان متفکرى وفادار به سنت خویش باقى مى ماند. در یکى از آخرین سخنرانى هایش که گویى حاصل مطالعاتش را شرح مى دهد از غربیان مى خواهد که اگر در گذشته در شرق در پى ذخایر و امتیاز و مواد خام بودهاند، اکنون در شرق نورى را جست وجو کنند که فقدان آن باعث بحران در غرب شده است. فرهنگ ایرانى در هر صورت فرهنگى دینى است و عناصر دینى مهمترین مقومات این فرهنگ است. آثار روزبهان با توجه به منشأ و فضاى پیدایش اش، هر زمان که در این فرهنگ خوانده شود و به اندیشه درآید مى تواند بر ژرفاى اندیشه هاى دینى کمک کند، اما چه بسا ما را به سیر رجوعى در زمانه نیز بکشاند. وقتى حضور سنت هاى پیشا مدرن در زندگى معاصر مردمى مانند ما ایرانیان، در مناسبات اجتماعى، فرهنگى و سیاسى مدرن دیده شود،آنگاه این سنتها مى توانند حاوى معانى کاملاً جدید شوند و آثارى بسیار متفاوت داشته باشند. وضع جدید مناسبات قدرت و اقتصاد که هر گونه اندیشه و دانشى را به محصولات وآثار فرهنگى تنزل داده در نظر بگیریم، عرفان و فلسفه هم در همین فرآیند مى توانند اسبابى و ابزارى براى مناسبات جدید قرار گیرند. از یک سو این گونه معارف به صورتى سطحى و سحرآمیز تلقى شوند و از سوى دیگر وسیله توجیه صور خاصى از قدرت. مثلاً چنانکه دیدیم دایره دلالت شطحیات چنان فرا حس و فراواقعیت است که به دشوارى مى توان پاى آن را بر زمین امور متحصل نهاد تا دلالتى بر امور و مناسبات در قلمرو اجتماع وسیاست و حوزه عمومى داشته باشد. اگر همه شطحیات را مورد تحقیق و مداقه قرار دهیم هرگز به سطحى تنزل نمى یابد که بتوان از آن اصل و مبنایى براى اخلاق و سیاست و عمل و رفتار فردى و جمعى بدست آورد. آیا مناسبات جدید فرهنگى سیاسى چنین میراث و متاعى را برمى تابد.
آنچه مسلم است باید چنین سنتهایى را تنها پس از سیر در فرهنگ واندیشه هاى مدرن و معاصر و توجه به همه تجارب اندیشگى تحلیل کرد و در باب آن قضاوت نمود. مثلاً تجربه اندیشه هاى سوبژکتیو و نقادانه پیدا شده در دوره جدید و معاصر رانمى توان پشت سر انداخت. این میراث و شناخت و دریافت هاى قابل استنتاج از آن راباید در پرتو همه تجارب تاریخى دیگر مورد قضاوت قرار داد. روزبهان و امثال وى اگر بخواهند بر بستر فرهنگ هایى متفاوت معرفى شوند و به تأمل درآیند باید پس از توجه کافى به تفاوت بسترهاى تاریخى -فرهنگى به نحوه پیوند آنها توجه داشت. یک نمونه پیوند را ما در کربن تجربه کرده ایم. نمونه هاى دیگرى را هم چه بسا در آینده تجربه کنیم. اما عالم و فرهنگى که در گذشته امثال روزبهان را در خود پرورده است، اکنون درشرایط کاملاً متفاوتى بسر مى برد. این عالم در اثر تلاقى با فرهنگهاى دیگر و تأثیرعناصر فرهنگ مدرن دچار تحول و تلاطم شده است. یکى از نشانه هاى تحول اساسى این فرهنگ آن است که دیگر نتوانسته بستر پرورش امثال روزبهان و حافظ و مولوى باشد. لذا طرح مجدد اندیشه هاى امثال روزبهان هم اکنون معانى دیگرى خواهد داشت و تأثیرات متفاوت و چه بسا متعارضى دارد. تنها تذکر تمهیدى براى هرگونه رجوع مجدد به چنین متفکرانى اولاً داشتن تصور درست و ژرف از عالم معاصر و شرایطى است که در آن بسرمى بریم. ثانیاً اندیشیدن به نسبت بنیانهاى اندیشه این گونه متفکران با مقومات عالم معاصر و بنیان اندیشه هایى است که بر اساس آن دنیاى مدرن و معاصر بنا شده است. ایندو تذکر اولین شرایط اندیشیدن به متفکران پدیدآمده در فرهنگ هاى ماقبل مدرن، دردنیاى معاصر است.
منبع: روزنامه ایران