علی‌اصغر مصلح

فلسفه و نشاط اجتماعی

کارکرد و کاربرد فلسفه به روایت دکتر رضا داوری اردکانی (رئیس فرهنگستان علوم)

٢٢ تیرماه، مراسم اهدای دومین دوره جایزه دکتر رضا داوری اردکانی به پایان‌نامه برگزیده فلسفه در مقطع دکترا ی اهدا شد.
سنت پسندیده‌ای که اخیراً به همت اهالی فکر و مؤسسه فرهنگی شهر کتاب باب شده، ارزیابی سالانه رساله‌ها و پایان‌نامه‌های برتر در رشته‌های مختلف است. اهمیت برگزاری این قبیل همایش‌ها، از طرفی، فراهم شدن مجالی برای خوانده و شناسانده شدن پژوهش‌های برتر و از طرف دیگر تشویق دانشجویان برای انجام پژوهش‌های جدی است. نخستین مرحله از این طرح در رشته ادبیات و عرفان و تحت عنوان جایزه دکتر فتح‌الله مجتبایی کلید خورد و از آنجا که از سوی استادان، دانشجویان و فضای فکری مورد اقبال واقع شد بتدریج این رسم به دیگر رشته‌های علوم‌انسانی همچون فلسفه و تحت عنوان جایزه دکتر داوری اردکانی نیز تسری یافت.
سال گذشته نخستین دور از این جایزه برگزار شد و رساله دکتر نیره سادات میرموسی با عنوان «رابطه زمان و بنیاد یا جهت در نظر هایدگر» برگزیده شد. امسال نیز از میان رساله‌های ارسال شده به این همایش، رساله دکتر رضا کورنگ بهشتی با موضوع «پروتکلس؛ و تدوین گونه جامع الهیات بر مبنای فلسفه افلاطون» به عنوان رساله برگزیده از دانشگاه اصفهان و رساله دکتر صدیقه موسی‌زاده نعلبند با عنوان «بررسی تفسیر هایدگر از مناظره موجود و ناموجود» از دانشگاه تبریز به عنوان رساله تشویقی برگزیده شدند.
در این نشست استادانی همچون دکتر رضا داوری اردکانی، چهره ماندگار فلسفه و رئیس فرهنگستان علوم ایران، دکتر حمید طالب‌زاده، استاد فلسفه دانشگاه تهران، دکتر پرویز ضیاءشهابی مترجم و استاد فلسفه و دیگر چهره‌های شناخته‌شده فلسفه همچون دکتر شهین اعوانی، دکتر علی‌اصغر مصلح، دکتر سعید بینای مطلق و… حضور داشتند. همچنین سید عباس صالحی، معاون فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز از دیگر میهمانان این مراسم بود. اما دکتر شهرام پازوکی که پیش‌تر شرکتش در این جلسه اعلام شده بود در نشست حضور نیافت.در ابتدای این مراسم نخست دکتر حمید طالب‌زاده بحث خود را به کیفیت فنی و اهمیت رساله برگزیده اختصاص داد و آن را هم به لحاظ صورت و هم به لحاظ محتوا اثری ارزشمند و قابل تأمل ارزیابی کرد. به زعم او، پژوهشگر از آنجا که به زبان یونانی تسلط داشته، توانسته به منابع اصلی مراجعه و به لحاظ محتوا و صورت، رساله با ارزشی ارائه کند. پس از وی دکتر سعید بینای مطلق که به عنوان استاد راهنمای رساله برگزیده در این مراسم حاضر شده بود در راستای موضوع رساله برگزیده شده، بحثی را با عنوان «ضرورت مطالعات یونانی» ارائه کرد.
موضوع رساله تشویقی از آنجا که به بررسی تفسیر هایدگر از مناظره موجود و ناموجود، می‌پرداخت نیز از سوی دکتر ضیاء شهابی که شاید بتوان گفت نام او در ایران با هایدگر پیوند خورده است، مورد ارزیابی قرار گرفت.
در پایان این همایش سید عباس صالحی ضمن قدردانی از برگزاری چنین جلسات و همایش‌هایی تصریح کرد که امروز زیست‌بوم‌ها دچار اغتشاشات هستند و شاید در هیچ روزگاری مانند روزگار کنونی دچار گسست‌های متراکم نبودیم و در این روزگار دکتر رضا داوری اردکانی از معدود اندیشمندانی است که درباره این گسست‌ها تأمل کرده و اندیشیده است. مکتوب پیش‌رو متن ویرایش و تلخیص‌شده «ایران» از سخنرانی دکتر رضا داوری اردکانی در این نشست است که با عنوان «فلسفه به چه کار می‌آید؟» ایراد شد.

حرف من حرف تازه‌ای نیست البته ممکن است خیلی‌ها با من همدل نباشند اما من همیشه به این حرف معتقد بودم که آدمی با «تفکر» آدمی می‌شود.
همه قبول نمی‌کنند که ما به فلسفه نیاز داریم؛ و مردم بدرستی می‌پندارند که فلسفه به هیچ کار نمی‌آید. فلسفه نان و آب نمی‌شود؛ ممکن است جام شوکران بیاورد اما فلسفه از آن حیث که «فلسفه» است، نان‌آور نیست. این غریب رانده شده (فلسفه) در عین حال که هست با بودنش سیاست، علم، کسب و کار و…. را هم «هست» می‌کند.
«یاسپرس» قرن پنجم و ششم قبل از میلاد را که عصر رونق تفکر در جهان است، عصری با صفت ممتاز می‌داند همچنین قرن
پنجم و  ششم هجری، نه فقط در یونان که ما «تأسیس فلسفه» را در آن می‌بینیم بلکه در هند، مصر، ایران و در سراسر جهان، «عصر نشاط» دانسته می‌شود. واقعیت این است که هر وقت «تفکر» رونق داشته است، «نشاط» و «خردمندی» نیز گسترش یافته است و هر وقت تفکر فرونشسته، بی‌نشاطی، درماندگی و ناتوانی سایه‌افکن شده است.
فلسفه به معنای مابعدالطبیعه یک صورت از تفکر است. در تاریخ غرب، تفکر اصلی خود را در قالب فلسفه نمایان کرده است، هرجا در این تاریخ ۲۵۰۰ ساله، فلسفه حضور داشته است، گشایش و گشودگی در شئون دیگر زندگی متبلور شده است. از این رو، معتقدم که هر جا فلسفه هست «خردمندی» هم هست.
حال، این سؤال پیش می‌آید که «خردمندی» و «فلسفه» چه نسبتی با هم دارند؟ و آیا فلسفه، خردمندی است؟ معمولاً منظور از خردمندی، خرد عملی است. اساساً خرد در نظر مردم، خرد عملی است و تنها در فلسفه است که خرد به «عملی» و «نظری» تجزیه و تقسیم می‌شود. در پاسخ به این سؤال باید گفت که فلسفه عین خردمندی نیست. ما سیاستمدارانی داریم که خردمند هستند؛ این سیاستمداران فیلسوف نیستند شاید اصلاً فلسفه نخواندند و فلسفه نمی‌دانند؛ اصلاً لازم نیست که سیاستمدار فیلسوف باشد. چون فیلسوف به سبب گرفتاری‌ها و مشغله‌های فکری و ذهنی، نمی‌تواند به عمل بپردازد.
آنچه افلاطون گفت یک ایده‌آل بود؛ او معتقد است که درس فلسفه باید راهنما و ره‌آموز سیاست باشد. اینکه فیلسوفان باید حکومت کنند بدین معنا نیست که زمام امور به دست فیلسوفان باشد بلکه به این معنا است که فلسفه راهنمای عمل باشد.
فلسفه در عمل و در زندگی به ما هیچ مددی نمی‌رساند و گرهی از ما در امر معاش، سیاست، حرفه و… باز نمی‌کند اما با این حال «بنای خرد» را محکم می‌کند و با تحکیم بنای خرد است که به امر عملی و جزئی زندگی یاری می‌رساند.
ما معمولاً در تشخیص هوش و خرد دچار اشتباه می‌شویم اما با این حال، اغلب در کاربرد، اینها را از هم جدا می‌کنیم. واقعیت این است که همیشه در هر جامعه‌ای مردمی هستند که هوش فراوان دارند و این هوش کمابیش ژنتیکی است اما عقل گاه هست و گاه نیست.
هوش کارساز عمل شخصی و فردی است و مسائل شغلی و عملی که اشخاص در زندگی با آن مواجهند را حل می‌کند اما عقل در یک تاریخ هست و در یک تاریخ نیست. در یک تاریخ قوی و در یک تاریخ ضعیف است. این عقل را در فلسفه و هنر می‌توانیم بیابیم؛ هنر و فلسفه است که این سطح از عقل را نمایندگی می‌کند.
هنر با منطق کاری ندارد اما هنر با خردمندی و با عقلی که پشتوانه خردمندی است، سر و کار دارد. وقتی خردمندی هست اعتماد، اخلاق، وابستگی و دوستی هست. میان «خردمندی» و «دوستی» رابطه هست چرا که کار اخلاق به خردمندی و فرزانگی برمی‌گردد.
حال این سؤال مطرح می‌شود که این «خردمندی» با «دوستی» چه ارتباطی دارد؟ تقریباً یک سوم کتاب ارسطو به بحث «دوستی» اختصاص دارد؛ کتابی که در آن عقل و سیاست متعلق به مدینه است و این دو به هم پیوسته هستند. عقل در طول تاریخ صورت‌های بسیار پیدا کرده است اما آنچه از افلاطون درک می‌کنم این است که عقلی که در مدینه یونانی هست، «عقل دوستی» است؛ «عقل پیوند و ارتباط» است، «عقل تدبیر» است. مستقیماً «عقل فلسفه» در «تدبیر» دخالت نمی‌کند یا ما این دخالت را نمی‌فهمیم. ما نمی‌توانیم از «عقل نظری» به «عقل عملی» برسیم. با این حال، پیوندی که بین اینها هست، پیوندی قابل تأمل است.از این رو، بر این باورم که فلسفه‌ای که از همه‌جا رانده شده، همچون دشمنی نیست که از شهر رانده شده است؛ وقتی فلسفه تنزل پیدا می‌کند ما پیوند، مهر و همبستگی‌مان را از دست می‌دهیم.

منبع: روزنامه ایران