علی‌اصغر مصلح

چرا انسان آینده؟

انسانِ بی نیاز کار نمی کند و انسانِ بی پرسش فکر نمی کند. نیاز و پرسش است که انسان را موجودی رو به آینده می کند. انسان همواره برای رفع نیازها و یافتن پاسخها رو به آینده دارد. تمدن و فرهنگ و علم و تکنیک و همه آفریده های دیگر انسان، حاصل کار او برای رفع نیازها و اندیشیدن او برای پاسخ دادن به پرسشهایش است. با فهم نیازهایی که انسان برای رفع آنها تلاش می کند و پرسشهایی که برایش مطرح است می توان زمانها را از یکدیگر جدا کرد.
نیاز و پرسش امروز ما چیست؟ امروز به چه نیاز داریم و به چه پرسش یا پرسشهایی باید بیندیشیم؟ این مبنا ما را متوجه اهمیت آینده در زندگیمان می کند. انسان همواره با تصور آینده ای که در آن نیاز کنونیش را برطرف کرده و به پرسشهای کنونیش پاسخ داده کار کرده و اندیشیده است. امروز برای کدام آینده می کوشیم و می اندیشیم؟ می دانیم که به دنبال دوره ای از اندیشیدن و ساختن و اکتشاف و اختراعات خارق العاده، تفاوتی اساسی با مردمان دوران گذشته داریم. تفاوت ما با گذشتگانمان بسیار زیاد است. این تفاوت در صورتهای مختلفی ظاهر می شود. یک نمود این تفاوت در نحوه نگریستنمان به آینده است. در گذشته، اغلب با خوش بینی و امید در انتظار آینده ای  بسر برده ایم که در آن نیازها و مشکلات رفع و برطرف شده اند. اما دیرزمانی است که به گونه دیگری به آینده می نگریم. هم بیم داریم و هم امید، هم خوش بینیم و هم بدبین. می دانیم که هر چه هست ساخته و پرداختۀ خود ماست. اما ساخته و پرداخته هایی پیش روی داریم که گویی دیگر در اختیار ما نیستند. در مورد نسبت فکر و فرهنگ و دانایی و خواست خودمان به دریافتهای جدیدی رسیده ایم. با اطمینانِ به آیندۀ بهتر زندگی نمی کنیم. حتی در درستی تشخیص نیازهایمان تردید می کنیم. همه عوامل و رانه های سازنده آینده را نمی شناسیم. نمی دانیم جهان و انسان رهسپار کجاست.
با هر مقیاسی که قضاوت کنیم، انسان معاصر بیش از هر زمان دیگر دارایی و اندوخته و برساخته و اندیشه و قدرت تصرف دارد. همه چیز به تسخیر درآمده است؛ از تسخیر فضا تا تسخیر کوچکترین ذرات طبیعت. بر اطلاعات بشر به شیوۀ تصاعد هندسی دایم افزوده می شود. دانایی به معنای عمومی آن در همه زمینه ها افزایش یافته است. به تغییر و تحولات بزرگ و خارق عادت در همه عرصه ها عادت کرده ایم؛ بطوری که دیگر از ابداع و اختراع و پدیده های جدید شگفت زده نمی شویم.
شاید دشوارترین کارها در چنین شرایطی همراه شدن با دگرگونی ها باشد. اغلب خود را با دگرگونی ها هماهنگ می کنیم، اما نگرانیم. نمی توانیم خود را به تمامه تسلیم امواج فراگیر تغییرات کنیم. شاید این قاعده ای در طبیعتمان باشد یا از سر عادت، که هر چه سرعتِ سیر افزایش یابد پرسش از مقصد مهمتر می شود. آیندۀ این سیر پرشتاب چیست؟ می توان از آینده علم و طبیعت و سیاست و فرهنگ و هنر و اقتصاد و اخلاق و دهه ها مقوله دیگر پرسید. اما همه این پرسشها به “آینده انسان” بازمی گردد. علم و هنر وتکنیک و فرهنگ و هنرِ آینده همه در نسبت با “انسانِ آفرینندۀ” آنهاست. اینکه جهان و هنر و اخلاق و علم و فرهنگ آینده چه باشد بستگی دارد که “انسان آینده” چگونه باشد. پس می توان آینده اندیشی و آینده پژوهی و آینده نگری را همه بر مبنای “انسان آینده” و با تفکر و پژوهش در باب آن بنیان گذاشت و پی گرفت.
از دشوارترین کارها در هر پژوهش، قالب بندی و تعیین درست پرسشهاست. سمینار موفق سمیناری است که یک پرسش را بخوبی طرح کند و با توجه دادن به قلمروهای بحث، مدارهای مناسب برای پژوهشهای دقیقتر را نشان دهد. قلمرو بحثِ “انسانِ آینده” و آینده پژوهی بسیار وسیعتر از آن است که در ابتدا به ذهن خطور می کند.