منوچهر دین پرست
یوآخیم ریتر فیلسوف آلمانی که در سالهای ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۳ در دانشگاه استانبول درس میخواند، معمار فلسفه دانشگاهی بعد از جنگ جهانی دوم در آلمان است. او بعد از سفرش به ترکیه مقالهای با موضوع «اروپایی شدن به عنوان مسئلهای برای اروپا» نوشت. چیزی که او اروپایی شدن نامیده همان جهانی شدن یا مدرنیزاسیون است. در این مقاله مطرح شده که کشورهایی مثل ترکیه در یک دورهای دچار گسست تاریخی شدند، از نظر او کشورهایی مثل ترکیه وقتی در مسیر مدرن شدن قرار میگیرند دچار تعارض میان گذشته و آینده میشوند. این تحلیل ریتر درباره ایران هم صدق میکند. به عقیده او کشورهایی مثل ترکیه ناچارند مدرن شوند چون دچار مشکلاتی هستند که برای رفع آن مجبورند به مناسبات جدید بپردازند. به تعبیری دیگر به عقیده ریتر کشورهایی مثل ترکیه و ایران به سوی آیندهای میروند که با گذشتهشان در تعارض است.
به گفته ریتر کشورهایی مثل ترکیه دچار رنج دراماتیک هستند و باید به مرحلهای برسند که مرحله آشتی میان گذشته و آینده باشد. به همین دلیل هم در توصیف فلسفه و فکر آلمان معتقد است آلمانیها باید در معرض آشتی بین سنت و مدرنیته قرار بگیرند. کلیت تحلیل ریتر، تحلیل خوبی است و به درد ایران هم میخورد چون ایران هم همواره جنگ میان گذشته و آینده را در رویارویی با مدرنیته داشته است. اگر نگاه ما به مدرنیته اینگونه باشد بهتر میتوانیم ورود تفکر مدرن به ایران را بفهمیم و تحلیل کنیم. همانطور که امروز هم با استفاده از خوانشهای جدید هگل و فیلسوفان قرن بیستم بهتر میتوانیم ورود تفکر مدرن را تحلیل کنیم. یکی دیگر از فیلسوفان آلمانی معتقد است که فلسفه، هنر و الهیات محصولات فرهنگی هستند و این به معنی آن است که برای فهم وضع فلسفه باید به فرهنگ توجه کنیم.
ما به همکاران ترک خود بسیار شباهت داریم، این شباهت صرفاً از این جهت نیست که بزرگانی مثل ابنعربی، مولوی و… داریم بلکه از این جهت است که ما از لحاظ شرایط سیاسی، فرهنگی و تاریخی هم بسیار شبیه هم هستیم. مثلاً اینکه ورود فلسفه به هردو کشور تحت تاثیر شرایط سیاسی بوده است. مثلا گوبینو، فردی که توصیه کرد ایرانیها دکارت بخوانند مسئولیت سیاسی داشته و سفیر و مستشار فرانسه در ایران بوده است، پس وضعیت فلسفه در ایران رابطه مستقیم با قدرت و سیاست دارد. انگیزه گوبینو از اینکه ایرانیها را با دکارت آشنا کند این است آنها هم به کاروان تمدن برسند و از وضعیت فلاکتبار نجات پیدا کنند. «گفتار در روش» دکارت همانطور که در ترکیه تاثیر گذار بوده در ایران هم تاثیر داشته و سه بار ترجمه شده است. در بخشی از کتاب «سیر حکمت در اروپا» آمده است: «این کتاب میخواهد مقدمهای باشد که گفتار در روش دکارت بهتر فهمیده شود، من نمیخواهم بدبین باشم ولی به گمانم ورود فراماسونری به ایران هم در ورود فلسفه بیتاثیر نیست.»
بعد از آشنایی ایرانیان با فلسفه مدرن، گوبینو کلاسهایی برای ایرانیان برگزار کرد، نکته مهم کلاسها این بود که گوبینو در کتاب «ادیان و فلسفه در آسیای میانه» خود گفته من شاگردان ملاهادی سبزواری را در این کلاسها شناسایی کردم. وی میگوید «من در حال تدریس گفتار در روش دکارت هستم اما نمی دانم نتیجه آن چه میشود؟ من در ایران با کسانی مواجه شدم که میگفتند ما نمی خواهیم دکارت بخوانیم و دوست داریم از اسپینوزا و هگل بخوانیم» البته برخی هم حدس میزدند که این دسته از افراد یهودیانی بودند که در اروپا هگل و اسپینوزا خوانده بودند و خواستار یادگیری آنها شده بودند. از همینجا مشخص میشود که ذهن ایرانیها همیشه فلسفی بوده و فلسفه داشتند اما ذهنشان چندان اندیشههای دکارت را برنمیتافته و بیشتر به دنبال اسپینوزا و هگل بودند. امروز هم این مسئله را داریم که با وجود فیلسوفان مختلف غربی باز هم بیشتر رساله و پایان نامه های دوره فوقلیسانس و دکترا درباره هایدگر و هگل است. این بحث ادامه همان حرف ریتر است که ذهن فلسفی ایرانیان بعد از ورود فلسفه مدرن در پی آشتی بوده است.
مهمترین حادثه ورود فلسفه غرب به ایران، تاسیس گروه فلسفه دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ بوده است اما اولین بار یحیی مهدوی، فارغالتحصیل فلسفه از دانشگاه سوربن فلسفه را به عنوان رشته آموزشی وارد ایران کرد. توجه داشته باشید که برای تحلیل وضع فلسفه ایران ناچاریم فلسفه رسمی و دانشکاهی را از فلسفه آزاد جداکنیم، مثلا در دورهای که مارکسیسم در ایران خیلی رواج داشته فلسفه غیردانشگاهی به شدت تحت تاثیر اندیشه های مارکس بوده است. در اینگونه جریان های روشنفکری مسئله مهم سیاست و ایدئولوژی بوده است. ما نسلهای مختلفی را تجربه کردیم تا با فلسفه غرب آشنا شدیم. اولین آثاری که استادان دانشگاه تهران ترجمه کردند همان آثاری هستند که امروز متهم به سطحی بودن هستند. به مرور زمان همین نسل از اساتید به سمت فیلسوفان کلاسیک و ترجمه آثار آنها رفتند، به طوریکه امروز آخرین دانشجویان دانشگاه تهران اغلب فیلسوفان کلاسیک را میشناسند، آنها را میخوانند و به نظر میرسد در این نسل به تدریج این توجه حاصل شده که ما در دنیایی زندگی می کنیم که لازمه درک یکسری از ملازمات، آشنایی با فیلسوفان است. استاد احمد فردید یکی از همین فیلسوفان است که در کنار هگل و هایدگر از ابن عربی میگوید یا مثلا در کنار کتاب «کشفالمحجوب» از «پدیدارشناسی» هوسرل حرف میزند.
من در سال ۲۰۰۶ در همایشی شرکت کردم که برگزارکننده آن انجمن هگل بود. در این همایش حدود ۱۰۰ مقاله خوانده شد ولی نکته جالب این است که در همایشی با موضوع هگل مقالات زیادی درباره فارابی و ابن عربی ارائه شد و به گمانم این مسئله، موضوع بسیار مهمی است. ما در ۳۰ سال پیش انتظار نداشتیم در کنار فیلسوفان کلاسیک نام ابن عربی آورده شود ولی امروز با شرایط میان فرهنگی که فلسفه پیدا کرده است، گویی فرهنگهای مختلف به محدودیت خود پی برده اند و متوجه شدند که باید با فرهنگهای دیگر هم در ارتباط باشند. چنین است که امروز وقتی هایدگر میخوانیم گویی بخشهایی از افکار ابن عربی را میخوانیم. این مسئله در منطق هم صِدق میکند. ما در دنیایی زندگی میکنیم که گفتگوی میان فرهنگها اهمیت بسیار زیادی پیدا کرده است، یکی از نتایج این گفتگوها باید گفتگو میان فیلسوفان باشد. مثلا یکی از چالشهای عصر امروز طبیعت و خشونت است، که اگر وارد گفتگو شویم حتما متاعی ارزنده از آن بهدست میآید. برای قرار گرفتن در این مسیر همسایگان باید همدیگر را بهتر بشناسند و درک کنند. ما وقتی وارد قونیه ترکیه میشویم انگار وارد قم شدهایم و فکر میکنیم شما هم همین حس را دارید. امیدواریم به این مشترکات توجه بیشتری شود و برگزاری چنین نشستهایی مقدمهای برای ورود به مسائل جهان معاصر شود.
کلید واژگان: فلسفه، فرهنگ، جهان معاصر، ترکیه، ایران، گفتگو.