گفتگوی سازنده با جهان
نشست ویژه شهر کتاب به مناسبت روز جهانی «گفتگو و تعامل سازنده با جهان»
نشست ویژه شهر کتاب، به مناسبت روز جهانی «گفتگو و تعامل سازنده با جهان» به گفتگو در باب تکثر فرهنگی، مسائل مشترک جهانی، موانع همگرایی جهانی و نقش اصحاب فرهنگ در مفاهمه اختصاص داشت. ابتدا علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب، اظهار داشت: با تحولاتی دستبهگریبانیم که روزبهروز جهانی پیشبینیناپذیرتر را رقم میزند. شرایط برای همه سخت شده است و این پرسش بیش از پیش مطرح میشود که: چرا با وجود ارتباطات گسترده بینالمللی، گفتگو در عرصههای گوناگون کم شده و دستاورد چندانی حاصل نمیکند؟ یکی از ارکان اصلی فعالیتهای ما در مرکز بینالمللی شهر کتاب، درانداختن طرح گفتگو در عرصههای فرهنگ، هنر و اندیشه، در ایران و با سایر کشورها بوده است. گفتگو در عرصههای سیاسی، فرهنگی، هنری، لوازمی دارد و فرایندی دوسویه و تعاملی است که تا دو سویۀ آن برقرار نشود، تحقق نمیپذیرد. مسائلی چون پذیرش و شناخت دیگری، ظرفیتهای گفتگوی متقابل، سطوح مختلف گفتگو، چه در گفتگوهای درونفرهنگی میان افراد جامعه، چه در گفتگوهای برونفرهنگی با دیگر کشورها باید مورد توجه قرار گیرد. حکمت در فرهنگ ما نقش بسیار مهمی داشته و حامل گفتگو و زمینهساز آن بوده است.
نو کردن قول گفتگو
مهدی فیروزان، مدیر عامل شهر کتاب
در روابط بینالملل میتوان دروازه اقتصادی، دروازه همکاری بانکی، دروازه سیاست، همکاریهای تکنولوژیک را بست؛ ولی مهمترین دروازه یعنی فرهنگ و گفتگو را نمیتوان بست. راه انتقال فرهنگ نیز گفتگو از طریق میزگردها، همایشها و کلاسهای درس است. فقدان دانش در مورد دیگری، مولد ترس از اوست. چنانکه وقتی وارد فضای ناشناخته تاریکی میشویم، غلبۀ ترس زیباییهایش را از نظر دور نگه میدارد. اما بهمحض روشن شدن چراغ، گلستان رخ مینماید. یکی از راهبردهای شهر کتاب، تولید علم و معرفت از طریق معرفی، نقد و گفتگوست. در روز جهانی گفتگو که به پیشنهاد ایران نامگذاری شده، بهانهای برای تجدید تعامل و گفتگوی سازنده یافتیم و از سفرای دیگر کشورها دعوت کردیم که بار دیگر به شناخت و فهم دیگری بهمنزله راهی برای کاهش تشنج، ملاحظه و محدودیت نظری بیندازیم، به این امید که با شناخت دیگری به بهبود روابط و همکاریهایمان کمک برسانیم. مؤلفههای گفتگو پیشنیازی دارند و آن احساس نیاز به گفتگوست. معضل ما این است که جامعه هنوز به نیاز برای جریان یافتن گفتگو نرسیده است. یکی از پدیدههایی که باید در سطح ملی به آن توجه کنیم، نیاز ملی برای گفتگوست.
تبلور اشتراک ایران و اروپا
اشتفان شولتس، سفیر اتریش در ایران
در ابتدای حضورم در ایران، عقبۀ ایران و اتریش کار را برای من بسیار راحت کرد. بین این دو ملت پیشینهای حدود هفتصد ساله بود. طی پانصد سال، رابطه بسیار تنگاتنگی بین ما ایجاد شد که شروع آن از سمت ایران بود. همچنین از نظر دیپلماتیک حدود ۱۵۰ سال است که ایران و اتریش ارتباطی تنگاتنگ و عاری از هرگونه نگاه استعماری یا برتریجویانه دارند. جامعه ایران در تمام این سدهها نشان داده که تا چه اندازه به ادبیات و فلسفه علاقهمند است. طبق آمار، میزان کتب فلسفی منتشر شده به زبان فارسی ایران را در جایگاه اولین جوامع علاقهمند به دنبال کردن شیوه گفتگو از منظر ادبیات و فلسفه قرار میدهد. گویا اشتراکات تمدن اروپا و ایران در طول تاریخ خودش را متبلور کرده است؛ چنانکه اخیراً تئاتر «سقراط» را با کارگردانی حمیدرضا نعیمی دیدم. در این تئاتر آنچه ایرانیان میجویند، بهخوبی نشان داده شده است. هراکلیتوس در منطقهای متولد شده که قبلا تحت نفوذ ایران بوده است. در ارتباط چندین ساله با مجموعهای از دانشگاههای این کشور، دریافتم عطش ایرانیان برای برقراری ارتباط در حوزههای گوناگون وجود دارد. مدیریت دانش و به اشتراک گذاشتن علم و تجربه، ایران را از دیگر فرهنگهای این منطقه متمایز میکند. رویکرد چهل سال اخیر ایران برای حفظ استقلال علمی، اجتماعی و سیاسی، این کشور را به مدلی از پیشرفت رسانده که استقلال آن را حفظ کند. من به نمایندگی از کشورم تأکید میکنم که ما تماموکمال پشت ایده تبدیل ایران از کشوری صرفاً بازرگان و مصرفکننده به جامعه مولد هستیم. روایت شده که حدود پانصد سال پیش، شاه اسماعیل صفوی شکست چالدران را فرصتی برای تغییر ساختارهای ضروری در ایران در نظر گرفت. در این زمان، رابطهای بسیار رسمی میان ایران و دربار هابسبورگ شکل گرفت و این سبب تغییر رابطه این دو ملت با هم شد. امیدواریم بهزودی گرد تلخی تحریمها از روی ایران برداشته شود، ایران دوباره به جامعه جهانی متصل شود و ما نقش مهمی در تجارت و اقتصاد ایران ایفا کنیم.
گفتگو از طریق خاطره مشترک
رامین صدیقی
در دورههای مختلف تاریخی، موسیقی خلأ دلتنگی ما را با خاطرات مشترک پر میکند و نه با دانش مشترک یا تجارب به اشتراک گذاشتهشده. طی ۱۵۰ سال اخیر، شیوه زندگیمان بسیاری از جذابیتها را از ما گرفته است. به حریم امنی رسیدیم که در آن دیگر نیازی به گفتگو نمیدیدیم و این ما را کاهل کرد. موسیقی آن رویداد مهم اجتماعی است که تجربه چیزهای مشترکی را برای ما ممکن میکند و به ما انگیزه تعامل میدهد. موسیقی در واقع ویترینی است برای آشنایی با فرهنگهای دیگر و بهدستآوردن آموزههایی که ریشههای اتصال ما در طول تاریخ را آشکار کند.
آنچه شاید موسیقی منطقه ما را برای خیلی از کشورهای دنیا جذاب کند، زنده شدن چیزی است که خودشان قبلا داشتهاند. موسیقی قبل از رنسانس، نتبندی نشده بود. آنها هم مقامهایی داشتند، ولی رنسانس موسیقی را قانونمند کرد و در تاریخ موسیقی اروپا یک چیزهایی ریزش کرد. گویی ما چیزی خفته را در اینان یادآوری میکنیم. در این گفتگو عرصههایی هست که برای ما چندان آشنا نیست، ولی بهراحتی با آن ارتباط برقرار میکنیم.
آنچه ما بهواسطه موسیقیمان به دیگر فرهنگها یاد دادیم، بیان صمیمی و صادق و بیپرده بود. طی سالها هنرمندان بسیاری به کشور ما آمدند و از اینجا به آن طرف رفتند. فرهنگ باعث میشود که رابطه در سطحی وارد گفتگو شود که ناشناختههای ما برای مخاطبمان و مخاطبمان برای ما عیان شود و این از آنچه ساختار یک حکومت برای گفتگو با ممالک دیگر ایجاد میکند، خیلی موفقتر است. هنرمندی که به اینجا میآید و تمام پیشفرضهایش شسته میشود و خالصانه با جامعه مخاطبش برخورد میکند، مهمترین سفیر فرهنگی ماست. توشهای که او با خودش میبرد، در لایهای از جامعه پخش میشود که هیچ ابزار رسانهای نمیتواند مانع آن شود. زبان مشترک چندان اهمیتی ندارد، مهم آن چیزی است که پشت پردههای موسیقی جابهجا میشود و نقش بهسزایی برای تمرین گفتگو کردن و یادگرفتن از دیگران داشته است. این مهمترین نقشی است که موسیقی بهواسطه ایجاد خاطره مشترک دارد.
ضرورت مفاهمه در جهان امروز
دکتر سید محمدرضا بهشتی، استاد دانشگاه
طی بیست سال گذشته، همراه جمعی از دوستان تلاشی را در حوزه فلسفه دنبال کردیم که به صورت «انجمن ایرانی فلسفه میانفرهنگی» درآمد. اندیشه فلسفی میانفرهنگی میدانی برای تحقق مفاهمه میان فرهنگهاست. در دنیایی بهسرمیبریم که در آن، مناسبات معیشتی، محیط و ابعاد مختلف زندگی با اقتضائاتی همراه شده که فرهنگها را بهصورت روزافزون به هم پیوند میدهد. مسائلی مانند مهاجرت و حضور فرهنگهای مختلف در جوامع چهره نشان دادند و فرهنگها را در شئون و ساحتهای مختلف در مواجهه پیوسته با هم قرار دادند. رویاروییهایی که در تاریخ بشریت بیسابقه است و تجارب جدیدی را رقم میزند. امروز «مفاهمه» ضرورت مناسبات جدید است و گفتگو برای مفاهمه ضروری است.
چند دههای است که موضوع گفتگو در کشور ما مرکز توجه قرار گرفته است. همین ایده زمینه شکلگیری «مرکز گفتگوی تمدنها» شد که در آنجا دکتر مصلح کوشید آن را از حوزه عمومی به حوزههای خاص و بهخصوص به حوزه فلسفه سوق دهد. وی با تشکیل «حلقه مطالعات میانفرهنگی» و به دنبال آن، تشکیل «انجمن رسمی میانفرهنگی» این راه را دنبال کرد. گفته شد که موسیقی صرفاً ابزاری برای گفتگو نیست، زبان هم صرفاً وسیله نیست. ما در زبان سر برمیآوریم و میاندیشیم و زندگی میکنیم. وقتی در زبان سر برمیآوریم، جهانمان تقسیم میشود. جهانها و فرهنگهای مختلف در زبان با هم تلاقی میکنند. مترجم، واقعه مهمی را رقم میزند که همان تلاقی جهانها با هم است. دیالوگ از ترجمه فراتر است. وقتی من دهان میگشایم، در واقع یک سنت فرهنگی، پیشینۀ آن و تحولاتی که از سر گذرانده است، از زبان من سخن میگوید. آنهم با ویژگیهایی که من با عنوان یک فرد در این فرهنگ با آن شکل گرفتهام. پس، فرهنگی از زبان من سخن میگوید و در آن سوی فرهنگی دیگر میشنود.
در جهان کنونی، هر رویدادی بر همه جهان اثر میگذارد و دیگر نمیتوانیم محیط فرهنگی بستهای را در نظر آوریم. چراکه امکان بستهشدن وجود ندارد و فرهنگها به روشهای مختلفی مدام در حال مواجههاند. ممکن است بخواهند به هم بیاعتنا باشند و در دایره اختصاصیشان فروبسته بمانند؛ زندگی به آن مجال نمیدهد. شاید بخواهند بر یکدیگر غلبه کنند. در این صورت جهان میدان کشاکشها خواهد شد. شاید بخواهند با رویکرد تلطیف و ادغام با دیگران مواجه شوند؛ به تصادم و بیگانهشدنهای دوباره ختم میشود. درنهایت، فرهنگها باید برای فهم متقابل بکوشند و از ادغام دیگری در شناختههای خودشان صرفنظر کنند. گرچه نمیتوان از ناکجاآباد به دیگران اندیشید، تلاش برای مفاهمه، یعنی تلاش برای مجال حضور دادن به دیگری در افق فکری خود، راه مناسبتری است. اکنون رسیدن به مفاهمه و داوریهای مشترک ضرورت است و اگر این را نادیده بگیریم جهانمان جهان تصادمها خواهد بود.
پشت تلاش برای مفاهمه، ضرورت حیاتی درخور شأن انسان خفته است. این کوششی در جهت گشودگی برای دیدن و یافتن و ارزیابی دیگری بر اساس سنت خود و ایجاد ارتباطی است که مجال مسألهشدن امری دور از ذهنیت فرهنگمان را بدهد و درنهایت امکان هماندیشی را ایجاد کند. فارغ از هماوردی در عرصههای سیاسی و اقتصادی، این کار نیازمند تلاش جدی و حرکت صادقانه است. باید بتوانیم اصل بودن دیگری را در ذهنمان بپذیریم و خودمان را بهجایی برسانیم و روی چیزی انگشت بگذاریم که در این جهان پرمسأله برایمان مشترک است.
عناصری در سنت فرهنگی ما هست که میتواند با عرضۀ خودش در عرصه فرهنگی، دیگران را به اندیشیدن در این مسیر وادارد و در دادوستدی آموزنده قرار دهد. ما نباید فقط به فرهنگ غرب متوجه باشیم. ما در اقلیمی میانه واقعیم و به همان اندازه که چشممان به سمتی است که الان با آن مواجهه و تماس و اصطکاک بسیاری داریم، باید به دیگر فرهنگها نیز بنگریم. چهبسا واقع شدن در اقلیم میانه فکری ـ فرهنگی به ما امکان گشودن دریچههایی از هر سوی بدهد.
تعامل میان قدرت ساختارشده و اندیشه
علیاصغر مصلح، استاد دانشگاه
باید از معنای سطحی و ساده گفتگو بگذریم و به معنای آن در دنیای معاصر بپردازیم. بیشتر اوقات آنچه از گفتگو در ذهن داریم، سخن گفتن دو یا چند نفر (حداکثر با ایدههای مختلف) است؛ اما این با متن واقعیات دنیای معاصر سازگار نیست. گفتگوی فرهنگها امروز با اسباب و عواملی در چالش جدی است که مهمترین آنها قدرت است. ما در دنیایی زندگی میکنیم که ساختارها و فرایندهای جاری آن تابع اندیشهها و خواست ما نیستند. سال ۲۰۰۱ بنا به تصمیم سران ملتها «سال گفتگوی فرهنگها» نام گرفت، اما در همان سال واقعهای روی داد که بهنوعی شرایط فعلی خاورمیانه ادامۀ آن است. در یازده سپتامبر، دو مرکز تجاری بسیار مهم امریکا را به آتش کشیدند و مجموعه رویدادهایی را کلید زدند که تا امروز ادامه دارد. چرا هر چه در قرنی که با امید به مفاهمه و صلح شروع شد، پیش میرویم مدام جنگ بیشتر و دامنهدارتر میشود و نفرت و واگرایی شدت مییابد؟
اگر ما هنوز در تمنای جهانی تحت منش و قاعدۀ گفتگوییم، مانع چیست؟ رفتن به سمت جهان بهتر مستلزم چیست؟ موانع این حرکت چیست؟ ما گفتگوی تمدنها را پیشنهاد و به دنیا اعلام کردیم که میخواهیم به قاعده گفتگو رفتار کنیم. ایران در آن اقدام تروریستی حضور نداشت؛ اما «محور شرارت» اعلام شد و جنگی با ایران و عراق جنگی مطرح شد. به حمله عراق شد و خشونتی که ساختار قدرت است، دامن ما را گرفت که نقشی در این امر نداشتیم و دنیا را به گفتگو دعوت کرده بودیم. در نوزده سال گذشته، میزان خشونت در تمام دنیا افرایش یافته است و هر چه گذشته، خشونت بهصورت برنامهریزی شده در خاورمیانه پمپاژ شده است. سیاستهای غرب باعث شده که در این سالها بسیاری از کشورها در وضعیتی میان جنگ و صلح قرار بگیرند. افغانستان چهل سال است که در حالت جنگ و صلح است. لیبی، سوریه، عراق و حتی پاکستان در وضعیت جنگ و صلحاند. امروز صلح در آن معنایی که در فرهنگ ما یا در نظر کانت هست، برای فهم دنیا کفایت نمیکند. حالا صلح فقط به معنی آشتی میان انسانها نیست. وضع مناسبات اقتصادی، سیاسی و بهخصوص تکنیک در زندگی ما به گونهای است که دائم خشونت را افزایش میدهد و فرایندها بههیچوجه تابع دانش و احساس و خواست افراد نیست.
اگر هنوز امیدی هست، باید به ادبیات و هنر و تفکر باشد. اما دنیای امروز تفکر و دانایی و هنر را امور فرعی، سرگرمی و دست دوم تلقی میکند. امروز چنانکه در فلسفه از نیچه شروع و به فوکو ختم شده است، همه چیز تابع قدرت است و این قدرت در همه جا جریان دارد. قدرت نه فقط گفتگو را به چیزی نمیگیرد، در حال نابود کردن اصل فرهنگ است. ما امروز به معنای کلاسیک فرهنگ را هم از دست دادهایم. متفکران حوزه فرانکفورت از صنعت شدن فرهنگ سخن میگفتند؛ ولی ما از این مراحل بسیار دور شدهایم. امروز همهجا بوی قدرت به مشام میرسد و به همین جهت، به بیان نیچهای، عالم ما عالم اراده قدرت است؛ عالم نبرد ارادههاست. شوپنهاور اراده را مقابل عقل قرار میدهد. اما امروز عقل هم در خدمت اراده و قدرت است. در تمام جهان دانشگاهها عقل در خدمت فرایندهای تقویت قدرت است. اکنون زمانه نبرد قدرت است. دنیای امروز از فکر فرمان نمیبرد. ما ایرانیان با احتمال گشوده شدن راهی برای گفتگو با جهان نشاطی تجربه کردیم. ولی در خارج و داخل ناکام ماندیم. باید با مرور تجربه و دیدن موانع این ناکامیها و استعدادهای فرهنگ خودمان، منشأ جوشش اندیشه جدیدی باشیم.
منبع: روزنامه اطلاعات